#دیوار_نوشت_من
دیدمش
گفتم : منم
نشناخت او
| نیما - خون سرد |
- قلبم سه روزه که درد میکنه ، دیروز انقدر درد گرفته بود که وسط کار بلند شدم اومدم بیرون فقط سه چهار تا قرص به زور گیر ارودم و خوردم ، کاش که این قلب اروم بگیره ، کاش بفهمه ، کاش .
واقعا سرما خوردگی خر نیست ؟ من نمیدونم چرا پاییز با سرما خوردگی داره ازم پذیرایی میکنه :دی
از جمله حس های خوبم اینه که این هفته تموم شد و از یه طرفم انقدر خسته ام که حال ندارم به کلاس فردا صبح برسم ، بعد از اون طرفم دوستم اصرار داره بعد کلاست بلند شو بریم بیرون ، تازه تهدید هم میکنه میگه تا قبل ۱۲ .» باش :/
به کدامین گناه ؟
چه کنم ؟ چطوری بهش بگم که نمیتونم بیام ؟
تو این مدتی که نبودم ، بیشتر از هر موقع ای احساس تنهایی میکردم ، حس تعلق نداشتن به جمعی از جمله بدترین حسهایی که میتونه وجود داشته باشه ، انقدر بهم فشار اومده بود که یه جاهایی میخواستم بدون اهمیت دادن به محیط اطرافم بزنم زیر گریه و فقط به حال و روزم گریه کنم ، منی که بیشتر اوقات سعی میکردم خودمو زیاد با ادما قاطی نکنم و باهاشون صمیمی نشم ، بیشتر از هر چیزی تو دنیا دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده بود برام حس جدیدی بود ، که واقعا من همونم که ؟
و اینکه طی یک سری تصمیمات ناگهانی قرار بر این شد که برم فردا ببینمشون ، البته که هنوز بهشون نگفتم ونمیخوامم بگم، غافلگیر شن بهتره نه ؟ :)
اگر دلتون برای ادمی ، حسی ، محیطی و حتی خاطره ای تنگ شده هر چه سریعتر خودتونو به اونجا برسونید ، چون عمر کوتاه تر از ایناس که بخوایم منتظر هم باشیم .
به قول یکی از دوستانِ دوستام ،
من به تو می عشقم ، تو به من می عشقی ، ما به هم می عشقیم .:)
پس خواهش میکنم به جای حال بد ،
حال همو خوب کنیم ، به هم عشق بدیم .
#دیوار_نوشتهای_من
#لیلی_مجنون نظامی
آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زان کهای و ما تراییم
ماییم و نوای بی نوایی
بسمالله اگر حریف مایی
افلاس خران جان فروشیم
خز پاره کن و پلاس پوشیم
از بندگی زمانه آزاد
غم شاد به ما و ما به غم شاد »
انقدر که این شعر و دوست دارم ، که تا سال ها هم دو بیت اولشو از یاد نمیبرم .
وقتی کسی ازم درباره عشق سوال میپرسه به این فکر میکنم که واقعا عشق معنای یکسانی داره ؟
نه قطعا نداره ، اصلا عشق بین افراد خاصی برقرار میشه ؟ نه قطعا نمیشه، من اصلا عشق رو تجربه نکردم که بخوام درباره اش نظر بدم ، اما اونقدر عشق واقعی دیدم که بتونم تشخیص بدم عشق و عاشقی کیه و چیه ، الان میخوام راجب به عشقی صحبت کنم که این روزا زیاد دارم تو خیابون و در ودیوار میبینم .
وقتی میشینم لیلی و مجنون نظامی رو میخونم همش با خودم میگم مگه دیگه قشنگ تر از این هم وجود داره ؟ اما همون لحظه که سرمو بالا میارم یه عالمه عشق های آبکی میبینم که دارن به حال بهم زن ترین شکل بهم دهن کجی میکنن !
اینکه برای کوچک ترین کاری مجبور شده بودم برم طرف اندرزگویی که همیشه سعی میکنم راهم به اونجا نیوفته اعصابمو بهم میریزه ، بخاطرش مجبور شدم چند ساعت تو ترافیک بمونم ، من اصولا ادمی نیستم که تو ترافیک عصبی بشم یا طاقتم ته بکشه ، دلیلی که همیشه بخاطرش از اندرزگو دوری میکنم اینه که توش پره از ادماییه که عشق و رابطه رو وسط خیابون گدایی میکنن
یادمه تو راهنمایی یکی اومد تو کلاس با ذوق بهم گفت دیشب اندرزگو بوده و کلی بهش خوش گذشته ، وقتی دلیل خوشحالیشو پرسیدم فهمیدم بخاطر این خوشحاله که کیفش پره شماره های جور وا جور از این و اون شده.
اینکه یک نفر با وقاحت تو صورتم نگاه میکنه و میگه من فقط با مرد های بالا ۲۵ حرف میزنم حالمو از خودم بهم میزنه
اینکه هر روز مخاطب خاصش تو استوری اینستاگرام عوض میشه بدنمو میلرزونه ، که چطور میشه انقدر عشق و ازدواج و الکی بگیریم؟
یعنی باید همه رو یه دور از سر بگذرونی تا ادم مناسبو پیدا کنی ؟
واقعا انقدر تونستیم تقدس عشق رو از بین ببریم ؟
یکی بهم گفت تو عاشق نشدی نمیدونی
گفتم خوشحالم که هیچوقت تو کتم نمیره،
که عشق و عاشقی رو به سبک شما امتحان کنم
عشق کشک نیست که با پول و قیافه بخریش
عشق باید اتفاق بیوفته .
و من الله توفیق ✋
درباره این سایت